فریب خورده

پسری ...................تنها

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

 

نوشته شده در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:غم,تنها,سال,بی کس,مجنون,شعر,ساعت 16:17 توسط saman| |


Power By: LoxBlog.Com